سرماخوردگی
دوشنبه یک مهر سال 92 ارمیا سرماخورده و حال نداشت مامان شب اومد خونه ما موند که من تنهایی نمی تونستم ازش مراقبت کنم . سه شنبه دو مهر خونه پسر خاله ی اکبر دعوت بودیم و ارمیا که حال نداشت تو اون شلوغی و سر و صدا خوابیده بود . دلم براش میسوخت . از آنجا شام رفتیم خونه مامان اینا و بعد از شام هم یک سر رفتیم خونه خاله فهیمه و ارمیا کفش های پاشنه بلند ال آی رو پوشیده بود و کلی باهاشون ذوق میکرد . ...